مموشی
 
 
شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 17:8 ::  نويسنده : مموشی

 

 به مدت تقریبی ۳۰ ثانیه بر روی ستاره قرمز رنگ خیره شوید.

سپس روی یک دیوار یا کاغذ سفید نگاه کرده و مرنب پلک بزنید. نتیجه خیلی جالب خواهد بود!



دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 21:21 ::  نويسنده : مموشی

میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که: آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟ ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن، میگن بدون ‘بنز’ و ‘ب ام و’ جایی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده… یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد! آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم… امروز تمیز میکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی دیدم بعضیهاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های بالای سرشون رو به بقیه میفروشن .
خدا میگه: ای جبرئیل! ایرانیان هم مثل بقیه، فرزندان من هستند و بهشت به همه فرزندان من تعلق داره. اینها هم که گفتی، خیلی بد نسیت! برو یک زنگی به شیطان بزن تا بفهمی درد سر واقعی یعنی چی!!!
جبرئیل میره زنگ میزنه به جناب شیطان… دو سه بار میره روی پیغامگیر تا بالاخره شیطان نفس نفس زنان جواب میده: جهنم، بفرمایید؟
جبرئیل میگه: آقا سرت خیلی شلوغه انگار؟
شیطان آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه… این ایرونیها اشک منو در آوردن به خدا! شب و روز برام نگذاشتن! تا روم رو میکنم این طرف، اون طرف یه آتیشی به پا میکنن! تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!… حالا هم که…. ای داد!!! آقا نکن وای کمک!! بهت میگم نکن!!! جبرئیل جان، من برم …. اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن که جاش کولر گازی نصب کنن…



دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 21:15 ::  نويسنده : مموشی

 فرشتگان از خدا پرسيدن: خدايا تو که بشر رو آنقدر دوست داري چرا غم را آفريدي ؟ خدا گفت : غم را به خاطر خودم آفريدم چون اين مخلوقه من تا غمگين نباشه به ياد خالقش نمي افته!!



دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 21:11 ::  نويسنده : مموشی

 شاعر و فرشته اي با هم دوست شدند.فرشته پري به شاعر داد و شاعر ، شعري به فرشته. شاعر پر فرشته را لاي دفتر شعرش گذاشت و شعرهايش بوي آسمان گرفت و فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت. خدا گفت : ديگر تمام شد.ديگر زندگي براي هر دوتان دشوار مي شود.زيرا شاعري که بوي آسمان را بشنود، زمين برايش کوچک است و فرشته اي که مزه عشق را بچشد، آسمان برايش تنگ .. 



جمعه 1 فروردين 0برچسب:, :: 1:6 ::  نويسنده : مموشی

 سلام به دوستانم

تصمیم گرفتم که از این به بعد کار های هنری که جدید انجام میدمو عکسشون رو بزارم توی وبلاگم امید وارم که با نظراتتون منو خوشحال و راهنمایی کنید ممنون



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به لحظه های بی تو بودن سلام میکنم، به سینه ام دلی هست به نام میکنم، تمام میشود این فاصله ها بی گمان، به لحظه های با تو بودن سلام میکنم...
آخرین مطالب
پيوندها
ساعت مچی">ساعت مچی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان mamoshe و آدرس mamoshe.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 99
بازدید کل : 49372
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1



www.shereno.com www.shereno.com